کد مطلب:154188 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

سه نفر از قاتلان امام
مختار از همراهان خواست كه قاتلان امام را معرفی كنند تا زمین را از وجود نحس آنها پاك ساخته و شهر را از آن ها تخلیه نماید هر كه از آن ها نشانی داشت برای مختار تعریف می كرد، از جمله مالك بن نسیر بدی و عبدالله بن اسید جهمنی و حمل بن مالك را معرفی كردند، مختار در قادسیه تعقیب ایشان فرستاد و آنان را احضار كرد، و چون وارد شدند مختار به ایشان گفت: ای دشمنان خدا و قرآن و پیامبر و ای دشمنان خاندان پیامبر، حسین بن علی علیهماالسلام كجا است؟ او را تحویل من بدهید؟ كسی را كه مأمور بودید بر او


درود بفرستید كشتید؟ اظهار داشتند قربان؛ ما را به اجبار به جنگ او فرستادند و طبعا مایل نبودیم بر ما منت گزار و ما را ببخش؟

-چرا بر حسین فرزند پیغمبر (ص) منت ننهادید و از كشتن وی صرفنظر نكردید؟ سپس مالك بن نسیر را گفت: تو همان كس نیستی كه كلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن كامل گفت: آری همین او است.

فرمان داد: بنابراین دست و پایش را قطع كنید و بگذارید آن قدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پایش را بریدند، در خون غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را پیش خواند و گردن زد.

مالك بن نسیر باندازه ای نانجیب بود كه چون امام آخرین لحظات حیات را می گذرانید هر كه نزدیك حضرت می آمد تا او را شهید كند دلش راضی نمی شد و برمی گشت، تا اینكه مالك آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت كه كلاه را شكافت و سر حضرت را زخمی كرد و خون جاری گردید، امام آن را از سر گرفت و انداخت (و فرمود: لا اكلت بها و لا شربت حشرك الله مع الظالمین! یعنی با این دست نخوری و نیاشامی و خداوند ترا با ستمكاران محشور فرماید.) [1] .

چون كلاه امام از خز بود و قیمتی، مالك آن را برداشت و بكوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: وای بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت كرده و بخانه من آوردی آن را از خانه ام بیرون ببر؟ در اثر نفرین امام این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود [2] .

مالك بن نسیر همان كسی است كه نامه ابن زیاد را به حر رسانید كه در آن دستور داده بود: بر حسین سخت بگیر و او را جز در بیابان بی آب و علف فرود میاور؟ بعضی از افراد او را از جهت رساندن نامه ابن زیاد ملامت و سرزنش كردند، مالك اظهار داشت كه از امام و امیر خود اطاعت كردم! او را گفت: آری نافرمانی خدا را نموده و از امیر و فرمانده خود اطاعت كرده ای [3] .



[1] بحار 302:45. كامل 239:4.

[2] طبري 359:7.

[3] طبري 359:7.